محل تبلیغات شما



وحال تومیدانی که دراحوالاتم چه میگذردومیدانی که چشمانم منتظرآمدن چه کسی حتی پلک هم نمیزند ومیدانی من امروز دوباره عشق را زیر لب وآهسته زمزمه کردم واما اوهنوز هم نیامده است. نمی دانم که نگاهش به کدام سو دوخته شده که هوس آمدن ازسرش پریده.وشایدغرق درافکاریست که من درآن افکار گم هستم ومن هروز نهال عشقم را درخود بزرگ ترمیکنم که عاشق بودن راازیادنبرم ومن عاشقش هستم والان ازتمام عشقش دورم.


عاشق شده بودم اما نمی دانستم . تورا که میدیدم دنیا برایم معنایی دل انگیز پیدامیکرد وتمام وجودم غرق تماشای تومیشدوتمام مدت دوری ازتو چشمانم رامیبستم وبا تصورحضورت قلب م راآرام میکردم.وفکرتولبخند را روی لبانم زنده نگه میداشت وتمام این هاگواهی عشق بود اما من نمی دانستم وتو مدام زمزمه ی عشق را به زبان میبردی امامن نه. شاید چون عشق را برای این همه زندگی کم میدیدم اما عاشق شده بودم ونمی دانستم. وتورفتی والان تونیستی وعشق تونیست ومن با نبودنت عاشق هستم.


دل مراازخودرنجاندی مراباتمام پاکی وخالصی دردوست داشتنت آزردی ودرتمام مدت من راازعشق متنفرساختی ومن مدام لعنتی بزرگ برای عشق فرستادم وعشق انگار دیگردوست داشتنی نبودانگاردروغی بزرگ بودکه زره زره جانم را می ستاند. امابه یک باره خدانورامیدی ازمنشئاعشق درقلبم روشن کرد که باردیگربه عشقت اعتمادکنم وببخشم وفرصتی دهم.من اکنون بیماری هستم که از خنجربی رحمی عشق توبیمارشده ام اما وقتی دوباره به چشمانت نگاه کردم یافتم که توراببخشم ودوباره عشقی تازه برای خودمان به

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شرکت بیمه میهن ( سهامی عام ) نوشته های یک شاگرد خاک ِ نُقره ای ِ روی ِ ماه :) الیاس آباد