وحال تومیدانی که دراحوالاتم چه میگذردومیدانی که چشمانم منتظرآمدن چه کسی حتی پلک هم نمیزند ومیدانی من امروز دوباره عشق را زیر لب وآهسته زمزمه کردم واما اوهنوز هم نیامده است. نمی دانم که نگاهش به کدام سو دوخته شده که هوس آمدن ازسرش پریده.وشایدغرق درافکاریست که من درآن افکار گم هستم ومن هروز نهال عشقم را درخود بزرگ ترمیکنم که عاشق بودن راازیادنبرم ومن عاشقش هستم والان ازتمام عشقش دورم.
ومن ,هم ,دورم ,نهال ,گم ,هروز ,گم هستم ,افکار گم ,درآن افکار ,هستم ومن ,ومن هروز
درباره این سایت